کلبه تنهایی

سلام به عزیزان همراه خودم.
دلیل اینکه این عنوان رو زدم این بود که یجوریم.واقعا خودم نمی دونم چجوریم.شاد نیستم.البته غمگین هم نیستم.
یعنی اصلا به غم اعتقاد ندارم.به نظرم آدم یا شاد هست یا نیست.غم ساخت دست بشره.یعنی اصلا چیزی ارزش اینو نداره که ما به خاطرش به قول خودمون غمگین بشیم یا غصه بخوریم.اگرم گاهی اوقات ناراحتیم دلیلش دلتنگیه.
من الان دوست دارم گریه کنم ولی از کسی ناراحت نیستم.به بعضی از چیزایی که دوست داشتم نرسیدم ولی اینا دلیلش نیست.دوست دارم بی دلیل گریه کنم.من غمگین نیستم.فقط شاد نیستم.معنی زندگی رو نمی فهمم.چرا باید زندگی کنیم.دلیلش چیه.هدف چیه.منظور خدا از اینکه ما رو فرستاده زمین چیه.اینا شکایت نیست.فقط سواله.بین شکایت و سوال به اندازه ی یه حس فاصلست.ذهنم آشفتس.هیچ چیزیو مورد علاقه ی خودم نمی بینم.
به نظرم فقط عرفا هستن که همیشه شادن.تو اوج غم بازم شادن.تو نهایت شادی مجازی بازم شادن.شادی واقعی.نمی دونم کسی منظورمو متوجه میشه یا نه.ولی انگار یه گمشده دارم که نمی دونم چیه.اصلا به خاطر نمیارمش.انگار که تو دلتنگ کسی هستی که هنوز ندیدیش.البته منظورم به آدم نیست.بحث منم به عشق و عاشق یه آدم شدن نیست.فکرتونو به اون سمت متمرکز نکنین.عاشق عشقم.دوست دارم عاشق خدا باشم ولی نه آدم پاکیم نه تا حالا طعم عشقو چشیدم.علاقه مند شدم ولی عاشق نه.اینا بخشی از چیزایی بود که تو دلم بود که می تونستم بی مقدمه تو دفتر خاطرات کوله ی خودم بنویسم.
پ.ن:اگه خدا بخواد قراره که پنج شنبه ی همین هفته بریم تهران.واسه تولد پسر داییم.شایدم به خاطر گوشی موبایل.

یه چیز دیگم هست.هفته پیش یکی از دخترهای کلاس ما ازدواج کرد.مبارکش باشه.
made by LaieI Love You



این همه اسمایلی رو هم فقط واسه امتحان کردنشون گذاشتم.
در ضمن می تونین ساعت رو هم اون پایین پایینا ببینین.منظورم به پایین مرورگرتون بود.نه به پایین وبلاگم.
البته به شرطی می تونین ببینین که بلاگم کاملا لود شه.

هدیه

سلام به همه دوستان عزیز و یاران همراه

یادتونه که تو پستهای قبلی گفته بودم که موبایل می خوام ولی نه خودم به بابام گفتم نه اون به فکرمه؟

دیشب وقتی از دانشگاه برگشتم داییم زنگ زد و منم گوشیو برداشتم و احوالپرسی و تبریک و ازین حرفا

بعد گفت نیستی و کم پیدایی و ایندفعه ازون حرفا.

بعد از این مقدمات گفت من یه هدیه واست اینجا گرفتم و بهت خواهم داد.

دایی:ما اینجا تو کار گوشی و این چیزا هستیم و می خوام واست گوشی بگیرم.خط داری؟

من:بابا دایی جان بیخیار هدیه.مگه شریف قبول شدم.هدیه فرقونی چند؟ (نرخش دستتون هست؟)

(البته منظورم اینا بودن)

دایی:حالا چه گوشی دوست داری برات بگیرم؟

من:خجالتمون نده دیگه.شرمنده می شیم.این چه کاریه.(بازم منظورم اینا بودن)

خلاصه اینکه گفت تا فردا گوشیو که دوست داری بگو تا همونو واست بگیرم.

شما جای من بودین چیکار می کردین؟هدیتونو تعیین می کردین اونم از طرف داییتون؟

البته اینم بگم که بابامم قرار بود واستم گوشی بگیره.اینم دیشب فهمیدم.ولی کی خدا می دونه.

اینم بگم که داییم وکیله.تهران کار میکنه.وضعشم خوبه.گاهی اوقات هم میزنه تو کاری که یه خرده نون

توش باشه.مثل همین موبایل.البته فکر می کنم شریکیه.چون خودش اصلا وقت این کارارو نداره.

تیریپشم به این کارا نمی خوره.

به هر حال این هدیه اجر صبری است کزان آب نباتم (شاخ نباتم ) دادند.

 

دانشگاه

سلام به همگی.ببخشید که یه چند روزیو نآپیدم.آخه خونمون اوضاع خیلی بسامانی نداره.اگه بخوام به

اینترنت وصل بشم یخرده درد سر داره که حوصلشو ندارم.واسه همین چند روزیو بی خیال آپ شدم.از

دانشگاه بگم که عنوان این آپمه.اولین هفتش گذشت.البته چند تا از استادا نیومدن.لژیونرهامونم از

بندرگز و گرگان و کرجن. منظورم از لژیونرها خارج استانیان.نا گفته نمونه که دانشگاه ما 50 نفر واسه

نرم افزار می خواست که 27ثبت نام کردن و تو این یه هفته ای کمتر از 20 نفر کلاس اومدن.واسه تکمیل

ظرفیت هم 40 نفر میخوان.یخرده حالم گرفتس.آخه بچه هایی هم که هستن تو تکمیل ظرفیت شرکت

کردن و میخوان برن.ولی به هر حال یه ترم و با همیم.امیدوارم کلاسمون پر شه تا حالم سر جاش

بیاد.شما هم بیکار نمونین.با نظراتتون حال منو سر جاش بیارین.

جدیدالورود

سلام به همه ی شما یاران همراه من

دیروز رفته بودم دانشگاه.قرار بود ساعت ۹ جلسه ای داشته باشن با دانشجوهای به قول خودشون

جدیدالورود.تقریبا همه هم اومده بودن ولی مسئولین دانشگاه ساعت ۱۰حضور به هم رسانیدند.

دقیقا یادم نمیاد کی داشت این صحبتو می کرد.خلاصه هر کی بود می گفت حالا دیگه دانشجو شدید و

از این حرفا.حالا دیگه هر کی از شما بپرسه چیکاره اید شما سرتونو بالا می گیرید و می گید دانشجو.

یارو هم وقتی می شنوه که شما دانشجویید ــ همین لحظه بود که منو دوستم با هم گفتیم کف

می کنه ــ چیه؟شماهام کف کردید که ما با هم گفتیم کف می کنه؟

مسئول آموزش دانشگاهمون که شروع کرد به حرف زدن کرکر خنده بود.قیافش نها.من اصلا از مسخره

کردن خوشم نمیاد.حرفاشو می گم.نه فقط من همه می خندیدن.انگار داشت تئاتر اجرا می کرد.ای کاش

فیلمشو داشتم تا بهتون نشون بدم که به عمق کلامم پی لازمه را ببرید.

اینم یه عکس از جلسه افتتاحیه سال ۸۶ دانشگامونه.از تو سایت دانشگاهمون گرفتمش.می گید چیکار

کنم.عکسای جدید و نذاشتن هنوز.ولی جالبش این پارچشونه.آخه امسال هم همین پارچرو داشتن.فکر

کنم از همون اولین سال تاسیس دانشگاه این پارچرو نوشتن و ازون به بعد هم همیشه میشورنش بعد

هم میذارنش تو الکل(مثل مار و عقرب و غیره) تا سالم بمونه.اینم بگم که آقای لاریجانی که برادر

رئیس مجلس هست هم تو دانشگاه ماست.

خلاصه عکس و ببینید و لذت ببرید: