خواستگاری

به نام خدا

سلام

یکشنبه خواستگاری یکی از خواهرام بود

طرف کارمند بانکه

میگفتن خونواده ی خوبین

ولی تا با کسی زندگی نکنی نمیتونی بشناسیش

دایی کوچیکم و عمو بزرگم و زن عمومو زن داییمو خاله هامو بابابزرگ و مامان بزرگام به عنوان طرفای ما

بودن تو مجلس

طرفای اونام مامان پسره و دوتا خانم دیگه و چند تا نر هم بودن که نمیدونم کیاش بودن

بگذریم

هفته ی بعد هم امتحان مدار دارم هم دیفرانسیل هم تمرین داده

هیچ کاری هم هنوز نکردم

خدای من... خدای خوب و مهربان

آلبوم حسام استپس هم خیلی باحاله ها

بابام با دیگر رییسای ادارشون رفتن جنوب

این چندروز ماشین دست منه

واسه همین یه CD توپ زدم که هروقت میرم جایی فاز بگیرم

دیروز کلاس حل تمرین داده بود

دیدم وسط کلاس س داره عکس کسی که واسه حل تمرین اومده کلاس رو میکشه

پارسالم یه همچین حرکتی زده بود

عکس استاد اندیشه رو کشیده بود

نقاشیشم بد نیستا!!

 

طنز

به نام خدا

زن از دیدگاه شیمی

 

این عنصر کمتر در طبیعت به صورت آزاد یافت می شود و بیشتر به صورت یک ترکیب با ماده ای چون انیدرید متبلور وسولفات خود بینی در منازل یافت می گردد.

طرز تهیه:

برای تهیه این عنصر باید مقداری اکسید اسکناس و نیترات کادیلاک هشت ظرفیتی را در یک ویلا مخلوط کرده و پس از مدتی گاز ناز و سولفور عشوه متصاعد می شود در نتیجه به صورت رسوب در ته ویلا باقی می ماند.البته از زبان چرب و نرم هم می توان به صورت کاتالیزور استفاده کرد.

خواص شیمیایی:

بعضی از انواع این ترکیب بسیار زشت و بد قیافه بوده و میل شدیدی برای ترکیب شدن با نیترات پودر و سولفات ماتیک و اکسید سرمه دارند که پس از ترکیب شدن با این مواد نسبتا قابل تحمل می شوند.

بعضی از انواع این عنصر نیز با خورده شیشیه همراه است و خاصیت شوهر آزاری زیادی دارند.برای خالص کردن این عنصر کافیست که آن رادر یک سیستم سر بسته مثل اتاق قرار داد و با کربنات کتک و استات فحش مخلوط نمود.

خواص فیزیکی:

از جنس بسیار نرم و حساس می باشد و به سرعت تحت تاثیر محیط و احساسات قرار می گیرد.اگر مقداری اسید خشونت و کربنات سوز آور دیگری بنام آیوپاک(هوو) به آن اضافه کنیم فورا ذوب شده و به صورت اشک روان می گردد و اصلا میل ترکیب شدن با عنصر مرد را ندارد.اما به محض استفاده از کاتالیزور لبخند آنچنان با این عنصر ترکیب می شود که جدا شدنی نیست.

تذکر:نوع سخت این عنصر را با حرارت یک پالتو پوست می توان نرم کرد.

(انجمن شیمیدانهای رنج کشیده)

 

ایرانیا تو اون دنیا!!

 

میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که: آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد! آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تمیز میکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی دیدم بعضیهاشون کاسبی هم میکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقیه میفروشن
. خدا میگه: ای جبرئیل! ایرانیان هم مثل بقیه، فر زندان من هستند و بهشت به همه فر زندان من تعلق داره. اینها هم که گفتی، خیلی بد نسیت! برو یک زنگی به شیطان بزن تا بفهمی درد سر واقعی یعنی چی!!! جبرئیل میره زنگ میزنه به جناب شیطان... دو سه بار میره روی پیغامگیر تا بالاخره شیطان نفس نفس زنان جواب میده: جهنم، بفرمایید؟ جبرئیل میگه: آقا سرت خیلی شلوغه انگار؟ شیطان آهی میکشه و میگه: نگو که دلم خونه... این ایرونیها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو میکنم این طرف، اون طرف یه آتیشی به پا میکنن! تا دو ماه پیش که اینجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتیش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت میگم نکن!!! جبرئیل جان، من برم .... اینها دارن آتیش جهنم رو خاموش میکنن که جاش کولر گازی نصب کنن...

 

موفق باشین


روزی در استخر

به نام خدا

سلام

امروز خواستم بشینم یخرده ساختمون داده بخونم دیدم هیچی تو مخم نمیره

نمیدونم چجوری تا یکشنبه دوتا تمرینشو بنویسم!!

دوهفته ی دیگه هم باید درمورد شادی تو کلاس ارائه بدم

موضوعشو یکی از بچه ها که با هم تو یه گروهیم انتخاب کرد

منم که موضوع نداشتم قبول کردم

باید تو powerpoint بنویسم

یادم باشه چندتا عکسم از تو اینترنت پیدا کنم که به شادی مربوط باشه

امروز با سه تا از بچه ها رفتیم استخر

همینطور که مشغول بدم یه پسر حدودا 12 ساله اومد بهم گفت میشه عینکتو بگیرم

منم عینکو دادم بهش

یه ده دقیقه ای جلو چشم بود

منم یه لحظه رفتم دست به آب

وقتی برگشتم دیگه نبود

بیخیالش

عینکش خیلی باارزش نبود

نمیدونم اون منو گم کرد یا من اونو!!؟؟

بعد از استخرم وقتی میخواستیم دوش بگیریم آب قطع شد

تو همین حین بود که دوتا از برادران روحانی جوون با عبا و عمامه وارد استخر شدن و همه ی چشمها روشون قفل کرد

دوتاشون با عبا و عمامه بودن

دوتا ریشو هم همراشون بودن که لباسشون عادی بود

یکی از اون آخوندارو قبلا دیده بودم

ولی نمیدونم کجا

فکر کنم یه پنجشنبه بود که پاساژ شهریار دیدمش

(  just kiddin)

به قول یکی از بچه ها : " دیگه چیزی به ذهنم نمیرسه که بگم "

فعلا خدافظظظظظظظ

بوس بوس بای

 

و اما ... خودشناسی

به نام خدا

هنگامی‌که به حمام می‌روید اولین قسمتی که از بدنتان را می‌شورید کدام ناحیه است؟ این موضوع که شما هنگامی‌که به حمام می‌روید کدام ناحیه از بدنتان را می‌شورید دارای روان شناسی جالبی می‌باشد.


آیا شما به حمام میروید اول صورت، زیر بغل، موهای سر، قفسه سینه یا شانه هایتان را می‌شورید؟ یا سایر اعضای بدنتان را می‌شورید. ؟!


آیا تا کنون به پاسخ این سوال فکر کرده اید آیا به این موضوع دقت کرده‌اید ؟؟قبل از اینکه این متن را بخوانید اول تصمیم بگیرید و فکر کنید که کدام ناحیه از اعضای بدنتان را در ابتدا می‌شورید و بعد این تست را ادامه دهید.


اگر شما شخصی هستید که هنگام ورود به حمام صورت خود را می‌شورید:
پول برای شما اهمیت بسیاری دارد اما نسبت به اهمتی که پول در زندگی شما دارد کوشش کمی‌برای به دست آوردن آن انجام ‌می‌دهید سطح تقاضا و تلاش شما دارای توازن نمی‌باشد . در صحبت های خود خیلی پایبند صداقت نیستید و برای اینکه به مقصود خود برسید گاهی اوقات صداقت خود را فراموش می‌کنید . افرادی که در اطراف شما هستند به دلیل رفتارهای متفاوتی که شما انجام می‌دهید قادر به درک صحیحی از شما نیستند ولی شما به تفکرات دیگران راجع به خودتان اهمیت زیادی نمی‌دهید و معمولا کارهایی را که خودتان دوست دارید و طبق خواسته و میل خودتان باشد انجام می‌دهید.


اگر شما شخصی هسیتد که ابتدا زیر بغل خود را می‌شورید:
شما شخصی قابل اعتماد و بسیار مسئول هستید و هر کاری که بر عهده شما گذاشته می‌شود را به خوبی انحام می‌دهید . شخصی کاملا مردمی‌هستید و به همین دلیل و ویژگی که دارید بسیاری از افراد مطیع شما هستند و ارزش بالایی را برای شما قائل هستند ، زیرا شما اگر دوستی داشته باشید که در قطب شمال زندگی کند و به کمک شما احتیاج داشته باشد بلافاصله با شنیدن این خبر به کمک او می‌روید . اما توصیه می‌کنیم اینقدر صادق نباشید زیرا باعث می‌شود که متحمل ضربات جبران ناپذیری شوید .


اگر شما شخصی هستید که ابتدا موهای سر خود را می‌شورید:
این افراد هنرمند، خلاق، هستند و معمولا دارای افکاری مثبت هستند که باعث می‌شود دیگران را به خود جذب کنند . این افراد معمولا آنقدر در رویاهایی خود غوطه ور می‌شوند که گاهی فراموش می‌کنند در حال حاضر و در این زمان به سر می‌برند . برای به دست آوردن پیروزیها و موفقیت ها با تلاش مدام و پیوسته پیش می‌روید . شما قادر به درک موضوعاتی هستید که دیگران نمی‌توانند آن را درک کنند . موقعیت اجتماعی برای شما بسیار مهم تر از جنبه ی اقتصادی آن می‌باشد. به خانواده و دوستانتان اهمیت زیادی می‌دهید.


اگر شما شخصی هستید که اول قفسه‌ی سینه تان را می‌شورید:
شما شخصی هستید که زیاد اهل حرف و سخن نیستید و ترجیح می‌دهید در مورد کاری صحبت نکنید تا این کار به اتمام برسد و بعد در مورد آن صحبت می‌کنید ، آدمی‌رک هستید.آرامش خیال و آسودگی بزرگترین هدف شما در زندگی است . شما شخصی هستید که نمی‌توانید افرادی که به نوعی حواس پرت یا پریشان هستند تحمل کنید . شما همیشه تمایل به کارهای جدید و نو دارید و از تمام وقایع جدید و متنوع استقبال می‌کنید .


اگر شما شخصی هستید که اول شانه‌هایتان را می‌شورید:
این افراد معمولا در همه‌ی کارهای خود با ناامیدی وارد می‌شوند به همین دلیل نمی‌توانند پیروز میدان شوند جون از ابتدای امر با نا امیدی وارد می‌شوند . علی رغم توانایی های زیادی که دارید تا کنون پیشرفت قابل توجهی نصیب شما نشده است . دوست دارید وقت خود را در تنهایی بگذرانید و از تفریحات جمعی فراری هستید . پول برای شما در زندگی تان تاثیری وافر و باور نکردنی دارد در حالی که بر تمام قعالیت های شما تاثیر مستقیمی‌دارد .


سایر نقاط بدن:
شما شخصی بسیار متعادل هستید، به راحتی می‌توانید درون خود را کنترل کنید و بر احساسات قلبی تان فائق شوید . شما فردی فعال و پویا نیستید باید این موضوع را یاد بگیرید که این حس را در خود بیدار سازید تا بتوانید زندگی تان را از هیجان سرشار کنید . شما شخصی دوست داشتنی هستید و به هر مجلسی که قدم بگذارید دوستان زیادی را برای خود پیدا می‌کنید.

 

♣♥♠♪♫☻۞۝۩♣♥♠♪♫☻۞۝۩♣♥♠♪♫☻۞۝۩♣♥♠♪♫☻۞۝۩

 

سلام

حال شما؟

این روزایی که جلو رومه خیلی برام سخت به نظر میرسه

یه ارائه دارم تو کلاس ارائه

باید ۱۰ تا تمرین فیزیکو با جوابشون به استادش تحویل بدم

هفته ی دیگه یکشنبه دوتا تمرین ساختمون داده دارم که باید انجامش بدم

دیفرانسیل نخوندم

ریاضی نخوندم

فیزیکم نخوندم

اصلا جزوه ی فیزیکو جز دوتا جلسه ی آخر که رفتم سر کلاس ندارم

 بدبختی پشت بدبختی

خداکنه فقط بتونم این ترم مشروط نشم

همین

از این بیشتر از سرمم زیاده

ورژن جدید اتل متل

به نام خدا

سلام

یادمه قبلنا یه اتل متل زباله ساخته بودن

نمیدونم چندسال پیش بود

اینطوری بود که میگفت :

اتل متل زباله       

گاو حسن باحاله

هم شیر داره هم آستین

گاوشو بردن فلسطین ...

ولی این ورژن جدیدشه که تازه از کارخونه اومده

داغه داغه  :

اتل متل توتوله این پسره سوسوله


موهاش همیشه سیخه نگاش همیشه میخه


چت میکنه همیشه بی مخ زدن؟نمیشه


پول از خودش نداره باباش رو قال میذاره


دی اند جیشو میپوشه میشینه بعد یه گوشه


زنگ میزنه به دافش میبنده هی به نافش


که من دوست میدارم تاج سرم میذارم


صورت رو کردی میک آپ بیا بریم کافی شاپ


تو کافی شاپ،می خنده همش خالی میبنده


بهم میگن خدایی! چقدر بابا بلائی!


همه رو من حریفم میذارم توی کیفم


هزارتا داف فدامن منتظر یه نامن


ولی تویی نگارم برات برنامه دارم


اگه مشکل نداری میام به خواستگاری!

یک سوم الدور

به نام خدا

سلام

سال نوی همتون مبارک

بالاخره این تریپ ما تموم شد و برگشتم خونه

 

مرا به روز قیامت غمی که هست این است

که روی مردم دنیا دوباره باید دید

 

این بیتو تو مسیر، پشت یکی از ماشینا دیدم

خاطرات این چند روز رو تو ادامه ی مطلب مینویسم

واسه اینکه جای دیگه ای ندارم که بنویسم

خیلی انتظار ندارم کسی بخونتش

آخه یخرده زیاده

برای همتونم گنگ

چون من خاطره نویس نیستم

وا3 همین نمیتونم خیلی خوب توصیف کنم روزامو

بگذریم

مقصدمون مناطق چنگی بود

از یزد و شیراز و بوشهر و اهواز هم رد شدیم

البته شبو تو این شهرا خوابیدیم

از مناطق جنگی هم فقط شلمچه و هویزه و فکه و اروند یا همون شط العرب  و دهلاویه و چزابه رو دیدیم

که من خیلی از اینجاهایی که دیدم چیزی یادم نمیاد

خواستیم کشتی ای که تو اروند میدمو میگردوندو سوار شیم که مد شروع شد و سوارمون نکردن

درکل سفر بدی نبود

این چندروزی که تو سفر بودیم با یه پسری که تقریبا نصف من بود آشنا شدم

پسر همکار بابام بود

کلاس چهارم ابتدایی بود

10 ساله

عارف

پسر دوست داشتنی ای بود

تو بازار گناوه که هر خونواده ای رفته بود یطرف واسه خرید ما چنددفعه با خونواده ی اونا روبرو شدیم

همکار بابام  بهش گفت چرا ما همش همو میبینیم؟!

بعد خودش گفت :

" شاید چون پسرم به پسرت علاقه داره . میگه من از اون پسره خوشم میاد . خوبه که دختر نیست!! "

تو این چندروز خیلی با هم جور شده بودیم

آخرین روز بهم گفت ایکاش امشب نرسیم خونه

یه اتفاقی بیفته که نرسیم

( محبتو داری؟؟!!)

مثه یکی از دخترای کلاسمون حرف میزد

منظورم تون صداشه

بعضی از تیکه کلاماشم عین اون دختره بود

مثلا " ای بابا شرمنده کردی"

بهش گفتم تو که حرف میزنی یاد یکی میفتم

گفت کی؟؟

بهش نگفتم کی

خیلی ادامه ندادم که مجببور بشم بگم  مثه یه دختر حرف میزنی

وقتی به یکی از پسرای اون کاروان گفتم عارف مثه یکی از دخترای کلاسمون حرف میزنه گفت : "واسه

همین اینقدر باهاش خوبی؟!"

بهم میگفت پسرخوندت کجاس؟؟

آخه همیشه با من بود

میبینین من چقدر دوست داشتنیم

آخرین روزم که داشتیم خداحافظی میکردیم بابای عارف بهم گفت : " قربون ادبت "

ادبو داری!!

**********************

پ . ن : چقدر این چندروز از دنیای موسیقی عقب افتادم

باید برم پیش رفیقم آهنگای جدیدو ازش بگیرم

تو طول مسیر هم چند دفه شارژ  mp3 player ام تموم شد که هردودفه تو مناطق جنگی زدم پشت

کامپیوترای اونجا و شارژش کردم

پ . ن :به خاطر عدم تحرک تو این 7 روز خیلی تنبل شدم

باید دوباره خودسازی بدنی رو شروع کنم.

ادامه نوشته