Happy New Year

به نام خدا

سلام

فردا صبح میریم مسافرت

از بابل میریم طرف جنوب

اصفهان و شیراز و شایدم بندرعباس و یه نیم دایره میزنیم میریم طرف اهواز و شلمچه و بعدشم که

برمیگردیم

از طرف اداره ی بابام میریم

خودم خیلی دوست نداشتم برم

ولی میخواستم منطقه جنگیو ببینم

از طرفیم اصلا خوشم نمیاد تنها برم خونه ی مامان بزرگم ( مامان بابام )

گفتم مامان بزرگم چون بابابزرگم وقتی من سوم راهنمایی بودم فوت کرد

من بیشتر با خونواده ی مامانم جورم

واسه همین حس خوبی ندارم که تنها برم اونجا

یجورایی معذبم

واسه این دو دلیل گفتم همراشون برم و نمونم بهتره

خداکنه 5شنبه تلویزیون داشته باشیم بتونم نود و ببینم

کلا همش تو راهیم

جمعمونم شلوغه

چون همکارای بابامم هستن

با خونوادشون

منم از جمعای شلوغ و مخصوصا غریبه خیلی خوشم نمیاد

پارسالم رفتن جنوب

ولی من همراشون نرفتم

فردا میریم تا که ایشالله سوم فروردین سالم و سلامت برگردیم

وسیله ی ارتباطی ما هم ( کمال ) موجوده

اگه کار ضروری داشتین میتونین به اون بگین

اونم به من میگه

امیدوارم سال 89 سال خوبی برای همتون باشه

برای منم دعا کنین

چون یجورایی زندگی آیندم تو همین سال رقم میخوره

خدانگهدار همگی (منظورم همین دو سه نفریه که نظر میدن)

به یاد ترم 1

به نام خدا

سلام

هرچی با مدیر گروهمون صحبت کردم قبول نکرد که درسارو جابجا کنم

shit to him :::: ::::

امروز کلاس دیفرانسیل داشتم

فقط یکی از پسرای گروه خودمون بود

یکی از پسرام از یه گروه دیگه بود که البته باهاش رفیقم

جمعا 3 تا پسر بودیم و بالای 10 تا دختر که فکر کنم بعد از تعطیلات عید بقیه ی پسرامون بیان

بعد از اینکه استاد یه استراحت کوچول داد دیگه کلاس نرفتم

زنگیدم به همون رفیقم که تو گروه ما بود که از کلاس بزنه بیرون

اونم که از خدا خواسته

گفت اگه 5دقیقه دیرتر زنگ میزدی خوابم میبرد!!

خلاصه با هم بودیم و از هردری صحبت کردیم

به یاد یکی از بچه ها افتادیم که یخرده حرکاتش اون اوایل ضایع بود

میگفت یه شب تو ترم یک مست کرده بود

زنگ زد به یکی از دخترای کلاسمون که باهاش جور شده بود

بهش گفت بیا امشب با هم بخوابیم فردا صبح بریم دانشگاه!!!!!!!!!!

ترکیدم از خنده

این دیگه چه حرفی بود!!

خدای من!!!

بعد از اونم دختره دیگه بهش نزدیک نشد

ولی الان با هم خوبن

اون قضیه رو به باد فراموشی سپردن

البته دختره خودش کرم داره

همیشه با یه پسر دیده میشه

با پسرای مختلفی رفت و آمد میکنه

ولی هیچکس تو کلاسمون تحویلش نمیگیره

منم از همون اول اصلا ازش خوشم نمیومد

یادمه یکی دیگه از بچه ها تعریف میکرد ترم یک همین رفیقم که این حرکت ضایع رو انجام داد

میخواست به یکی از دخترای کلاس شماره بده

هردفه که میخواست شماره بده اون رفیقم جلوشو میگرفت میگفت ضایس

بذار یخرده بگذره

آخرین باری که خواست بهش شماره بده دختره کارت دعوت عقدشو به این دوتا رفیقام داد

خداروشکر که این حرکتشو انجام نداد

درکل امروز الکی رفتم دانشگاه

هیچ فایده ای برام نداشت (یکی نیست بگه مگه تا حالا چیزیم به معلوماتت اضافه شده بود؟؟!!)

بعد از ظهر کلاس ریاضی رو هم نمیرم

بیخیال بابا

کی به کیه

لیست که ندارن حضور غیاب کنن

وا3 چی برم

اصلا وا3 کی برم؟!

......................................

پ . ن : میگم چقدر این آخریا آهنگای جدید زیاد شده

نزدیکه عیده

همه دارن آهنگ عیدی میدن

 //////////////////////////////////////////////

چقدر یاس و آمین قشنگ خوندن!!!!!!!!

دل نوشته های یک مشروطی(این ترم)

به نام خدا

سلام

اعصابم فعلا خیلی (ببخشید) ریدس

تو حذف و اضافه چندتا درس و عوض کردم

ولی الان که میرم تو سایت میبینم هیچ تغییری نکرده

به یارو میگم حذف و اضافه کی نهایی میشه؟

میگه نهایی شده

یعنی اون چیزایی که انتخاب کردم همش بی فایده بود

اگه نتونم دیفرانسیل و فیزیک 2 و ریاضی 2 رو با استادایی که مد نظرمه نگیرم صددرصد میفتم

یعنی به عبارتی این ترم مشروطم

فردا باید یه سر برم آموزش ببینم چه خبره

من بدهی دارم

نمیتونستم اینترنتی حذف و اضافه کنم

واسه همین دستی حذف و اضافه کردم

مدیر گروهمون ورقه های انتخاب واحدمونو میگیره خودش برامون حذف و اضافه میکنه

ولی تا حالا که هیچ تغییری نکرده

من میترکم اینجوری

دهنم سرویسه

فیزیک که فقط تمرین میده

میگه کتاب هالی دی رو بخرین

منم که اصلا اهل فیزیک نیستم

دیفرانسیلم که فقط تمرین

ریاضی 2 هم با همون استادیه که ترم پیش باهاش داشتم و افتادم

فکر میکردم این ترم درسام راحتتر از ترم پیشه

ولی واقعا سختتر شده

امروز فوتبال تو چمن مصنوعی خیلی چسبید

منم خیلی خوب بازی کردم (به نظر خودم)

ولی هنوز کار دارم تا 6دنگ شم

به امید اون روز

میگن هرچی که به دخترا کمتر توجه کنی اونا بیشتر به سمتت جذب میشن

زن همسایمون به مستاجرمون میگه پسر ... خانم (مامانم) چقدر اله و بله(منظورش مثبت بود)

اصلا آدمو نیگا نمیکنه

یکی نیست بگه آخه تو که جذابیتی نداری من سرمو واسه تو بگیرم بالا نیگات کنم

البته زن همسایمون دختر نیست

ولی قبلا که بود

در کل ذاتشون یکیه (منظور بدی نداشتم)

از اونجایی که تقاضای عکس من زیاد شده بود از خودم عکس گرفتم تا بذارم تو بلاگ 

ولی پشیمون شدم

گفتم فضای وبلاگم آلوده نشه بهتره

خواستم بذارم گوشه ی بلاگ

ولی حجمش زیاد بود ذخیره نشد

حرف دیگه ای نیست

فعلا

(:

به نام خدا

سلام

حذف و اضافه مون شروع شده

ولی نمیدونم چیکار کنم

فقط یه کلاس با بچه های ترم خودمون دارم

از اونجایی که ریاضی و دیفرانسیلو افتادم بقیه ی کلاسامو با ترم پایینیا دارم

البته شاید تو حذف و اضافه یه حرکت انتحاری زدم و کلاسام با چندتا از بچه هامون یکی شد

ایکاش نمیفتادم این دوتا درسو

ولی چیکار میشه کرد

اصلا ریاضیاتم خوب نیست

همینطور اصلا اعصاب ریاضی خوندنو ندارم

این ترم اصلا عمومی نگرفتم

خیلی منتظر سال دیگم

شاید سال دیگه اتفاقات خوب و بد زیادی برام اتفاق بیفته

دیروز با یکی از بچه ها رفتم یه تعمیرات موبایل که طرف آشناش بود

رم گوشیمو گرفت داد به طرف گفت رم خودمه (البته بهش گفتم که احتیاج نبود دروغ بگی ، فوقش دوسه

تومن ازم میگرفت دیگه!!)

طرفم به صورت رایگان رمو فلش کرد

علاوه بر این به طور خودجوش24تا آهنگ هم تو رمم ذخیره کرد

که بخشی از این آهنگها آلبوم جدید محسن چاوشی بود

البته ازاونجایی که من خیــــــــــــــــــــلی بافرهنگم

برای حمایت از هنرمندان خوب کشورمون آلبومشو اریجینال تهیه خواهم کرد

چقدر این چندروزه آهنگا زیاد شده

خیلی از خواننده ها آهنگ خوندن

 

**************************************

 

قصد و غرض هوا نیست

قصه ی ادعا نیست

نقل یه اعتقاده

عشقه

یجور ادا نیست

حکم نگاه تازه ست رمزی که رمز شب بود

فهم یه عشق بی مرز

نهایت طلب بود

تو رسم مکتب دل

رهایی شرط عشقه

مشکی فقط یه رمزه

یه رنگیش رنگ عشقه

گفتنیا رو گفتیم

اهل دلا شنیدن

اما هنوز یه عده

گیر سیا سپیدن

رنگ ما رنگ عشقه

عشقمونم یه رنگه

ساده بگم تا زنده م

مشکی برام قشنگه

بعضی میگن که حرفه

بعضی میگن که وهمه

اونی که مبتلا نیست

نمیتونه بفهمه                                (رضا صادقی)

-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+-+

پ . ن : این وبلاگ خیلی جای خوبیه برای گفتن حرفایی که نمیتونم به کسی بگم

همینطور شما دوستان ، بهترین کسایی هستین که میتونم حرفامو بهشون بزنم

یه حس خوبی پیدا کردم

واااااااااااای

احساس جو زدگی میکنم

دوباره UNI

به نام خدا

سلام

دیروز اولین روز دانشگاه بود

یه کلاس داشتم که تشکیل هم شد

امروز هم یه کلاس دیگه داشتم که اونم تشکیل شد

دیروز ساختمون داده داشتم

امروزم شیوه ی ارائه ی مطلب

که البته خیلی جالب نیست

یاد میدن چجوری مطالبتو ارائه بدی

از اسمش مشخصه

امروز یه تمرین اساسی رفتیم واسه فوتبال

خیلی چسبید

البته زبونمم به حلقم چسبید

خیلی سخت بود

کلا بدنسازی فوتبال خیلی سخته

ولی اگه خوب کار کنی استقامتو خیلی میبره بالا

یکی از بچه ها که فوتبالیسته به من و یکی دیگه از بچه ها تمرین داد

شاید بدردمون خورد !!

پ . ن : میدونم تکراریه

ولی چرا ستاره حلقه دستش نیست؟؟!!

یعنی الان تو دوران آشنایین؟

پس چرا وقتی این یارو رو آورده بود دانشگاه حلقه کرده بود دستش؟؟!!

لعنت به این شانس ...

یعنی یکی از شما دخترا نباید اینجایی بودین و تو دانشگاه ما

تا آمارشو درارین!!

دکلمه ی زنده یاد مازیار مقدم

آخر قصه ت بنویس تا آخرین نفس دوید

دستش به دستم نرسید

جون داده بود وقتی برید ، اما هنوزم می دوید

( این قسمت نوشته شده رو عکس مازیار مقدم بود که تو اینترنت دیدم )

 

****************************************

 

نیمه شب آواره و بی حس و حال

در سرم سودای جامی بی زوال

پرسه ای آغاز کردیم در خیال

دل به یاد آورد ایام وصال

از جدایی یک دو سالی میگذشت

یک دو سال از عمر رفت و برنگشت

دل به یاد آورد اول بار را

خاطرات اولین دیدار را

آن نظربازی و آن اسرار را

آن دو چشم مست آهووار را

همچو رازی مبهم و سربسته بود

چون من از تکرار او هم خسته بود

آمد و هم آشیان شد با من او

همنشین و هم زبان شد با من او

خسته جان بودم که جان شد با من او

ناتوان بود و توان شد با من او

دامنش شد خوابگاه خستگی

این چنین آغاز شد دلبستگی

وای از آن شب زنده داری تا سحر

وای از آن عمری که با او شد به سر

مست او بودم ز دنیا بی خبر

دم به دم این عشق میشد بیشتر

آمد و در خلوتم دمساز شد

گفتگوها بین ما آغاز شد

گفتمش در عشق پابرجاست دل

گر گشایی چشم دل زیباست دل

گر تو زو رعمان شوی دریاست دل

بیتو شامی بی فرداست دل

دل ز عشق روی تو حیران شده

در پی عشق تو سرگردان شده

گفت : درعشقت وفادارم بدان

من تو را بس دوست میدارم بدان

شوق وصلت را به سر دارم بدان

چون تویی مخمور خمٌارم بدان

با تو شادی می شود غمهای من

با تو زیبا می شود فردای من

گفتمش عشقت به دل افزون شده

دل ز جادوی رخت افسون شده

جزتو هر یادی به دل مدفون شده

عالم از زیباییت مجنون شده

بر لبم بگذاشت لب یعنی خموش

طعم بوسه از سرم برد عقل و هوش

در سرم جز عشق او سودا نبود

بهر کس جز او در این دل جا نبود

دیده جز بر روی او بینا نبود

هچو عشق من هیچ گل زیبا نبود

خوبی او شهره ی آفاق بود

در نجابت در نکوهی طاق بود

روزگار اما وفا با ما نداشت

طاقت خوشبختی مارا نداشت

پیش پای عشق ما سنگی گذاشت

بی گمان از مرگ ما پروا نداشت

آخر این قصه هجران بود و بس

حسرت و رنج فراوان بود و بس

یار ما را از جدایی غم نبود

در غمش مجنون عاشق کم نبود

بر سر پیمان خود محکم نبود

سهم من از عشق جز ماتم نبود

با من دیوانه پیمان ساده بست

ساده هم آن عهد و پیمان را شکست

بی خبر پیمان یاری را گسست

این خبر ناگاه پشتم را شکست

آن کبوتر عاقبت از بند رست

رفت و با دلدار دیگر عهد بست

با که گویم او که همخون من است

خصم جان و تشنه ی خون من است

بخت بد بین وصل او قسمت نشد

این گدا مشمول آن رحمت نشد

آن طلا حاصل به این قیمت نشد

عاشقان را خوشدلی تقدیر نیست

با چنین تقدیر بد تدبیر نیست

از غمش با دود و دم همدم شدم

باده نوش غصه ی او من شدم

مست و مخمور و خراب از غم شدم

ذره ذره آب گشتم ، کم شدم

آخر آتش زد دل دیوانه را

سوخت بی پروا پر پروانه را

عشق من از من گذشتی خوش گذر

بعد از این حتی تو اسمم را نبر

خاطراتم را تو بیرون کن ز سر

دیشب از کف رفت ، فردا را نگر

آخرین یکباز از من بشنو پند

بر من و بر روزگارم دل مبند

عاشقی را دیر فهمیدی چه سود

عشق دیرین گسسته تار و پور

گرچه آب رفته بازآید به رود

ماهی بیچاره اما مرده بود

بعد از هم آشیانت هرکس است

باش با او یاد تو ما را بس است