به نام خدا

سلام

چقدر این شبای قدر چسبید بهم

واقعا که بهره بردیم از این شبا

تا حالا نشده بود اینقدر برم تو فاز شب زنده داری

بیشترین جشن خنده ی عمرمو تو همین سه شب برگزار کردم

با کمال و کامران و چندتا از بچه ها میرفتیم مثلا شب رو زنده بداریم که ییهو این بچه ها راشونو کج میکردن

سمت گیم نت

ولی از اونجایی که من اصلا دلم نمیخواست همبازیشون بشم شب اولو با یکی دیگه از بچه ها که اتفاقی

دیدمش تو یه مسجد سر کردم  و بعدش به بچه های قبلی پیوستم

من گشتن تو خیابونو ترجیح میدادم ولی اونا پایه نبودن

شب دومو تو مسجد ابوالفضل بودیم

البته فقط به سحرشون رسیدیم

ولی کامران و کمال یه چندرکعتی هم نماز زدن

بعد از اینکه سحرمونو نوش جان کردیم درحال برگشتن بودیم که یه کارگر شهرداری منتظر ماشین بود و از

اونجایی که ساعت از 4 گذشته بود مرام به خرج دادم و سوارش کردم

اونم رفت پشت کنار کامران نشست

آخرای مسیرش بود و میخواست پیاده شه که دستشو کرد تو جیبشو یه دویستی درآورد که بده

همینجا بود که کامرانم مثه من مرامش گل کرد و یه نگاه عاقل اندر سفیه ( غلط املایی نگیرین ) کرد و با یه

مکث خاص خودش به طرف و گفت:

حاجی ... بِل جیف!!

یا به عبارتی میشه :

حاجی ... بذار جیبت

یارو هم گفت خدا پدر و مادرتو بیامرزه

جالبیش اینه

من طرفو سوار کردم

اون به کامران میگه خدا پدر و مادرتو بیامرزه

بعد از اینکه طرف پیاده شد و این قضیه رو یدفه با هم مرور کردیم تازه فهمیدیم چی شده

مخصوصا بخش حاجی بل جیف که کامران با یه  استایل فوق العاده طنز به طرف گفت

خلاصه اون شب اگه عذاب خدا پارمون نکرد خنده پارمون کرد به معنی واقعی کلمه  

این قضیه هم برای همیشه یه سوژه ی جدید شده واسه ما

خیلی اساسی این شبارو زنده نگه داشتیم!

 

 

 

پ . ن : تو ترم تابستون هم نتونستم ریاضی و دیفرانسیلو پاس کنم

نمیدونم اگه خونوادم بفهمن که ترم پیش مشروط شدم  و ترم تابستونو هم گند زدم چه حسی بهشون

دست میده!!

پ . ن : آخرین روز ماه رمضون یعنی یک روز قبل از عید فطر میریم مشهد

پ . ن : پام بهتره . ولی نمیدونم تو فوتبالم دووم میاره یا نه

واسم دعا کنین

خودم بس که دعا کردم دیگه زبونم نمیچرخه تو دهنم